گذری بر زندگــانی امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام

نوشته شده توسط:داود رزم | ۰ دیدگاه

گذری بر زندگــانی امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام

نویسنده: الهام بهجتی‏اردکانی

«ای روزگار! کاش می‏توانستی همه قدرتهایت را، و ای طبیعت! کاش می‏توانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ، و قهرمان بزرگ جمع می‏کردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر می‏دادی!

به ادامه مطلب بروید

(الامام علی صوت العدالة الانسانیة، دکتر جرج جرداق)

نوزاد کعبه

چون به صفحات گذشته تاریخ بنگری فاطمه دختر اسد را می‏بینی که به سوی کعبه روی می‏آورد، و طواف می‏کند پس از لحظه‏ای پاهایش سست می‏شود، بناچار دست به پرده کعبه می‏رساند، دردی سخت درون خود احساس می‏کند، با زحمت خود را نگاه می‏دارد و ناگهان خود را به گوشه‏ای می‏کشد و آهسته در میان پرده‏های کعبه از چشمها پنهان می‏شود.

پس از سه روز که باز می‏گردد تازه مولودی را روی دست، پیچیده در پرده کعبه، در آغوش گرفته است.1 آری این واقعه در 13 رجب، روز جمعه و ده سال پیش از بعثت نبی اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بوقوع پیوست.2 فاطمه نام این مولود را «حیدر» نهاد و از طرف خداوند، نام «علی» بر این فرزند نهاده شد؛ زیرا که رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید:

«إن الله تبارک و تعالی خلق علیّا من نوری و خلقنی من نوره وکلانا نورٌ واحدٌ» ؛ بدرستی که خدای متعال علی را از نورم خلق کرده است و مرا نیز از نور خودش خلق کرده است و ما هر دو از یک نور واحد هستیم.

در کتاب مناقب ابی طالب دو کنیه برایش ذکر شده است: علاوه بر ابوالحسن و ابوتراب که مشهورترند، ابا الریحانتین، ابا السبطین، ابا الحسنین نیز از کنیه‏های حضرت علی علیه‏السلام می‏باشد؛ و او خود کنیه ابوتراب را بیشتر دوست می‏داشت زیرا پیامبر او را به این لقب خوانده بود.

مادرش فاطمه بنت اسد، نخستین زن هاشمی است که مسلمان شد و به مدینه هجرت کرد.3 گویند: مادرش یازدهمین فردی بود که مسلمان شد.4 در روز وفات فاطمه بنت اسد، علی علیه‏السلام نزد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمد، پریشان بود. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: یا اباالحسن! چرا پریشانی؟ گفت: مادرم درگذشته است. پیغمبر فرمود: مادر من هم؛ سپس پیراهن خود را می‏دهد و می‏فرماید این پیراهن را کفن او کنید. به پیامبر عرض کردند: با کسی چنین رفتار نکرده‏ای که با فاطمه کردی. فرمود: او بهترین خلق خدا بود و من پیراهن خود را کفن او ساختم تا از فشار قبر در امان باشد. او بانوی باایمانی بود که اعتقاد به توحید و ایمان به خدا، از کلامش هویدا بود.5 شش سال بیشتر از عمر علی علیه‏السلام نمی‏گذشت که قحطی شدیدی مکه را فرا گرفت و چون ابوطالب مرد عیالمندی بود، پرداخت هزینه یک خانواده پرجمعیت در سال قحطی برای او دشوار می‏نمود، از اینرو پیامبر و عمویش عباس که توانگر بودند، تصمیم گرفتند هر کدام پسری از پسران ابوطالب را به خانه ببرند. در این میان حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، علی علیه‏السلام را انتخاب کرد.6 او تحت تربیت و تأدیب مستقیم آن حضرت قرار گرفت و در تمام شؤون پیرو عقاید و عادات ایشان بود، بطوری که در اندک مدتی حرکات و سکنات پیامبر را الگو قرار داد. در هشت سالگی نزد ابوطالب بازگشت، ولی اکثر اوقات در خدمت پیامبر بود.7 حضرت علی علیه‏السلام هنگام بعثت حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ده ساله بود و اولین کسی است که اسلام آورد. این مطلب مورد تصدیق همه مورخان و محدثان اهل سنت هم می‏باشد.8 «یوم الدار» روزی است که پیامبر مأمور شد بستگان خود را پس از یک مهمانی به دین اسلام دعوت کند. در آن روز و در آن خاندان بزرگ، کسی به دعوت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ـ مبنی بر انجام رسالت و جانشین قرار دادن و وصی قرار دادن بعد از خودش ـ پاسخ مثبت نداد، مگر علی علیه‏السلام ، که نابالغ و ده ساله بود. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دعوت خود را سه بار تکرار کرد و در هر سه بار تنها علی علیه‏السلام دعوت ایشان را پاسخ داد. آنگاه پیامبر روی بدان جماعت کرده و فرمودند: «تو برادر و وزیر و وصیّ و خلیفه بعد از من هستی.»9 مسأله دیگری که بر افتخارات علی علیه‏السلام می‏افزاید و از احادیث متواتر نیز می‏باشد، جریان شب «لیلة المبیت» است.

آن شب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در پی تصمیم قریش مبنی بر به قتل رساندن ایشان، به غار ثور پناه برد و علی علیه‏السلام در بستر پیامبر خوابید. صبح هنگام که رجال قریش به بستر او حمله بردند، علی علیه‏السلام را به جای پیامبر یافتند از او پرسیدند: «رسول خدا کجاست؟» فرمود: «من نگهبان او نبودم، شما هم او را به من نسپرده بودید که از من باز می‏خواهید.» سن حضرت را در آن موقع 23 ساله ذکر کرده‏اند.10 بعد از این ماجرا علی علیه‏السلام سه روز در مکه ماند و وامانتهای مردم را به آنها بازگرداند و همراه با فواطم(فاطمه دختر پیامبر، مادر خودش و دو زن دیگر) به مدینه هجرت و در مسجد شجره به پیامبر پیوست.11 در مدینه نیز علی علیه‏السلام همواره ملازم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود، تا اینکه در سال اوّل هجری که پیامبر میان صحابه پیمان اخوت بست، میان خود و علی علیه‏السلام نیز پیمان اخوت قرار داد.12

علی علیه‏السلام در غزوات و جنگها :

1ـ غزوه بدر

جنگ بدر در سال دوم هجری و روز هفدهم ماه مبارک رمضان رخ داد. مشرکان در این جنگ سه هزار نفر و مسلمانان 313 نفر بودند. در نهایت مسلمانان ـ که بیشتر آنها فاقد ساز و برگ جنگی بودندـ پیروز شدند. هفتاد نفر از مشرکان به قتل رسیدند، که بنا بر نقل مورّخان، بیش از نیمی از کشتگان، توسط علی علیه‏السلام هلاک شدند. از آن پس نام «علی» به عنوان دلاوری شجاع و بی نظیر در میان عرب بلند آوازه گشت.13

2ـ غزوه اُحد

14 این غزوه در سال سوم هجری در کنار کوه احد بین مسلمانان و مشرکان به وقوع پیوست. در این جنگ لشکریان اسلام هفتصد نفر و کفار پنج هزار نفر بودند.

در نهایت هفتاد تن از مسلمانان از جمله حمزه ـ عموی پیامبرـ به شهادت رسیدند و پیامبر از ناحیه پیشانی صدمه دید و دندانشان شکست و به غیر از علی علیه‏السلام و چند نفر دیگر کسی مراقب حضرت نبود.

آن روز پس از رشادتها و افتخارات علی علیه‏السلام ؛ جبرئیل ندا داد: «لا فتی الاّ علی ولا سیف الاّ ذوالفقار »15

3ـ غزوه احزاب (خندق)

اخراج بعضی از قبایل یهود از مدینه از جمله «بنی نضیر»، آنها را نسبت به مسلمانان بخصوص پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خشمگین ساخت. آنان با همدستی قریش در سال پنجم هجری تصمیم به از بین بردن اسلام و مسلمانان گرفتند. مسلمانان نیز در مقابل به پیشنهاد «سلمان فارسی»، خندقی دور تا دور شهر ساختند، از این رو این نبرد، «خندق» نام گرفت. در آن روز پهلوان نامدار مشرکان «عمروبن عبدود» چندین مرتبه مبارز طلبید و در هر مرتبه علی علیه‏السلام اعلام آمادگی کردو از پیامبر اجازه خواست. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنگاه که اجازه دادند، خود عمامه بر سر علی نهاد و شمشیر بر کمرش بست و برای او دعا کرد و او را روانه جنگ کرد. قسمتی از دعای ایشان این بود که فرمود:

«بار خدایا! در جنگ بدر عبیده را از دستم گرفتی و در جنگ احد حمزه به قتل رسید، امروز علی علیه‏السلام را برای من حفظ کن.»16 بعد از آن علی علیه‏السلام به سوی عمرو رفت و او را به اسلام دعوت نمود، اما او نپذیرفت؛ پس جنگیدند.

پیامبر در آن لحظه فرمود: «برز الایمان کلّه الی الشرک کلّه» ؛ تمامی ایمان با تمامی کفر به مبارزه برخاسته است.

آنگاه که حضرت علی علیه‏السلام غالب به روی سینه عمرو نشست او آب دهان بر روی مبارک حضرت پرتاب کرد، امام از روی سینه او برخاست، چند قدمی راه رفت، سپس بازگشت و سر عمرو را از بدنش جدا کرد. در این زمان بانگ تکبیر برخاست و معلوم شد عمرو به قتل رسیده است.17

4ـ جنگ سلاسل18 (ذات السلسلة)

رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این جنگ نیز ابوبکر و عمر را به این منطقه فرستاد، ولی هردو شکست خوردند. عمروبن عاص هم که به حیله‏گری معروف بود نتوانست در این میدان تاب بیاورد و زودتر از دیگران بازگشت؛ اما حضرت علی علیه‏السلام پس از غافلگیری و شکست دشمن از این مأموریت با پیروزی بازگشت.

5ـ جنگ خیبر

19 این جنگ در سال هفتم هجری در منطقه خیبر میان سپاه اسلام و یهودیان مقیم خیبر درگرفت.

در سه روز ابتدای جنگ، مسلمانان به فتحی دست نیافتند، سرانجام روز سوم پیامبر فرمودند: لأُعطینّ الرّایة غدا رجلاً یحبّه الله و رسوله و یحبّ الله و رسوله کرّارا غیر فرّارٍ لا یرجع حتّی یفتح الله علی یدیه؛ «فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و پیامبرش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد و کسی است که همیشه حمله کننده است و هیچگاه فرار نکند و از جبهه جنگ برنگردد، تا خداوند به دست او (قلعه‏های خیبر را) بگشاید.» هرکس منتظر بود ببیند که این افتخار نصیب چه کسی خواهد شد؟ فردای آن روز پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پرچم مسلمانان را به علی علیه‏السلام سپرد، آن حضرت به طرف قلعه هجوم آورد و پس از درگیری با جمعی از یهودیان با نیروی خارق العاده‏ای در قلعه را از جا کند و آنجا را فتح کرد و بعد نیز قلعه‏های «ناعم» و «قموص» به دست مبارک ایشان فتح شد.20

6ـ فتح مکه

در سال هشتم هجری سپاهیان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بالغ بر هفت هزار نفر به همراه علی علیه‏السلام وارد مکه شدند و مکه بدون هیچ‏گونه خونریزی بدست مسلمانان افتاد؛ به دستور پیامبر تمام بتها را شکستند و علی علیه‏السلام پا بر دوش مبارک پیامبر نهاد و بت «هبل» را که بر فراز کعبه نصب شده بود، سرنگون کرد.21

7ـ غزوه حنین

بعد از فتح مکه و در راه بازگشت مسلمانان به مدینه قبیله «هوازن» و «ثقیف» در وادی حنین به کمین نشستند. تعداد زیادی از مسلمانان را که غافلگیر شده بودند پا به فرار گذاشتند. فقط نه نفر از بنی هاشم در اطراف پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مانده بودند و از آن حضرت مراقبت می‏کردند. در این جنگ (همانند جنگ احد) علی علیه‏السلام شجاعت زیادی از خود نشان داد و از جان پیامبر دفاع کرد و بعد از روشن شدن هوا و جمع شدن مسلمانان، به دشمن هجوم بردند. حضرت علی علیه‏السلام پرچمداران قبیله «هوازن» را به هلاکت رساند و بعد از مدتی صفوف آنها از هم پاشیده شد، و همگی پا به فرار گذاشتند.22

8ـ جنگ تبوک

در این جنگ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با عدّه‏ای عازم نبرد شد. اما از اینکه می‏دید گروهی از منافقان در مدینه باقی مانده‏اند و امکان دارد زنان و کودکان از سوی ایشان مورد اذیّت و آزار قرار گیرند، تصمیم گرفت علی علیه‏السلام را به جای خود در مدینه قرار دهد، منافقان برای اینکه علی علیه‏السلام را از شهر برانند، شایع کردند که پیامبر دوست نداشته ایشان را به همراه خود ببرد، از این رو علی علیه‏السلام نزد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شتافت و این شایعه را به عرض پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رساند.23 پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به او فرمود: اما ترضی یا علی ان یکون منی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی؛ «آیا خشنود نباشی ای علی! که تو نسبت به من همانند هارونی نسبت به موسی؛ جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.»24

واقعه غدیر خم

سال دهم هجرت بود که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تصمیم به ادای فریضه حج گرفتند: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پس از برگزاری آخرین مناسک حج خود 25 در روز 18 ذی‏الحجه سال دهم هجرت، در سرزمین «غدیر خم» توقف نمودند؛ زیرا آیه مهمی بر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده بود: «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین.»26 این امر پیامبر را بر آن داشت که تمام حجّاج را جمع کند. بعد از جمع شدن ایشان پیامبر دستور دادند که از جهاز شتر منبری را ترتیب دادند و خود بالای آن رفته و خطبه‏ای ایراد فرمودند، و پس از توصیه‏هایی فرمودند: «أکنتُ أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی. قال: من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه اللّهم والِ من والاه و عادِ من عاداهُ وانصر من نصره و اخذل من خذله.»؛ آیا من بهترین مردم هستم از خودشان؟ گفتند: بله. گفت: کسی که من مولای او هستم پس علی مولای اوست. خدایا! دوست بدار کسی را که او را دوست می‏دارد و دشمن بدار کسی که با او دشمنی می‏کند و یاری کن کسی که او را یاری می‏دهد و بیرازی جوی از کسی که بیزاری می‏کند او را.

پس از آن دسته دسته مسلمانان بر علی علیه‏السلام وارد شدند و این ولایت و جانشینی را به او تبریک گفتند.

علامه مقبلی می‏گوید: «اگر حدیث غدیر خم مقطوع و متواتر نباشد، در دین اسلام هیچ خبری مقطوع نخواهد بود.27

رحلت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله

رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پس از مراجعت از مکه، واپسین روزهای حیات خود را سپری می‏کردند و هر روز بیماری ایشان سخت‏تر می‏شد. یک روزی که اصحاب دور ایشان نشسته بودند، فرمود: «دوات و کاغذی برای من بیاورید، تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید.» عمر گفت: «این مرد هذیان می‏گوید و به حال خود نیست کتاب خدا برای ما کافی است. هیاهوی حضّار بلند شد آنگاه پیامبر فرمود: برخیزید و بروید.

از ابن عباس نقل شده است که عمر گفت: فهمیدم که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏خواهد خلافت علی علیه‏السلام را تسجیل کند؛ اما برای رعایت مصلحت به هم زدم. و همچنین منقول است: «پیامبر در حال احتضار بودند و در آنحال امیرالمؤمنین را نزد خود فرا خواندند و فرمودند: ای علی! سر مرا در دامان خود گیر! زیرا که امر الهی رسید و چون جان من بیرون رود آن را با دست خود بگیر، و به روی خود بکش، آنگاه مرا رو به قبله کن و کار (غسل و کفن) مرا خودت انجام بده و تو پیش از همه مردم برمن نماز گزار و از من جدا مشو، تا آنگاه که مرا در گور نهی و در همه حال، استعانت از خدای بجوی!28 بدین ترتیب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در 12 ربیع‏الاول سال یازدهم هجری، پس از یک عمر مجاهدت بدرود حیات گفتند. و علی علیه‏السلام ، عباس و تنی چند از بنی هاشم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را غسل داده و در همان محل مدفون ساختند.29 علی علیه‏السلام در دوران خلفا، سکوت برای وحدت

غوغای سقیفه

امام علی علیه‏السلام در حال غسل و انجام مراسم تدفین پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بودند، که عده بسیاری از انصار و مهاجران به همراه ابوبکر، عمر و ابو عبیده جراح به منظور تعیین جانشین رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در «سقیفه بنی ساعده» دور هم گرد آمدند. در نهایت امر پس از صحبت‏های بسیاری که میان ابوبکر، عمر و انصار و مهاجران رد و بدل شد، ابوبکر خلیفه مسلمانان شد.

این خبر توسط عدّه‏ای از افراد به علی علیه‏السلام رسید، علی علیه‏السلام فرمود: مگر آنها (انصار) نشنیدند که بارها پیامبر فرمودند: انصار را عزیز بدارید و از آنها درگذرید. و این دلیل این است که مهاجران شایسته خلافتند وگرنه آنها مورد وصیت قرار نمی‏گرفتند. سپس فرمود: مهاجران به چه نحو استدلال کردند؟ عرض کردند: سخن بسیار گفتند و خلاصه کلام آنها این بود که: ما از شجره رسول خداییم و به کار خلافت از انصار نزدیکتریم.

علی علیه‏السلام فرمود: «چرا مهاجران روی حرف خودشان ثابت نیستند، اگر آنها از شجره رسول خدایند، من ثمره آن شجره هستم.»30 «عبدالفتاح عبدالمقصود» ـ از نویسندگان سنی غیر متعصّب ـ می‏نویسد: «هرچه بود، تقدیر کار خود را کرد، و دیگر حدس و فرض و آرزو تقدیر را تغییر نمی‏داد، فردی برگزیده شد که «تصادف» در انتخاب او از خواست مردم مؤثرتر بود.»31 بعضی از خاورشناسان نوشته‏اند، زمینه خلافت ابوبکر قبل از رحلت پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فراهم شده بود و اجتماع انصار و ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح در سقیفه بنی ساعده مبتنی بر دستور و سابقه بوده و این مسأله قبلاً بین آنها حل شده بود، از تعارفات و پیشنهادهایشان درباره خلافت در سقیفه و گزینش عمر توسط ابوبکر محتضر سخنان عمر در آخرین دقایق حیات که می‏گوید: اگر ابو عبیده جراح زنده بود، او را انتخاب می‏کردم ـ چنین برمی‏آید که استنباط خاورشناسان غربی تا حدّی مقرون به حقیقت است.32 پس از اینکه ابوبکر خلیفه شد دوره دوم زندگی علی علیه‏السلام یعنی دوره بیست و پنج ساله سکوت در برابر جبهه‏های داخلی مخالف آغاز گردید.

خلافت ابوبکر

علی علیه‏السلام مجادلات زیادی با ابوبکر بر سر حقانیت خلافت خود داشت و ابوبکر را تا حدّ بسیار زیادی قانع کرد، ولی عمر او را از این کار (دست کشیدن از خلافت و بخشیدن آن به علی علیه‏السلام ) منع کرد.

از جمله امور غصب «فـــدک» بود ـ که از آن حضرت فاطمه بودـ از جمله ظلمهایی است که نسبت به خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏شود. ابوبکر می‏گفت: من از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیده‏ام که فرمودند: ما پیامبران ارث نمی‏بریم و آنچه از ما بماند، «صدقه» است.

فاطمه علیها‏السلام خطبه‏ای در این باره خواند و ابوبکر را در برابر منطق محکمش حیران کرد، لکن نتیجه‏ای از آن بدست نیامد. ایشان به منزل بازگشت و از علی علیه‏السلام کمک خواست. امام او را به بردباری و صبر دعوت کرد و فاطمه علیها‏السلام چاره‏ای جز صبر ندید و بعد از آن بود که در اثر ناملایمات و دردهای روحی رنجور و بیمار شدند و در همان حالت رحلت فرمودند.33 واین ابتدای‏مشکلات علی علیه‏السلام بود.

خلافت عمر

بعد از ابوبکر، عمر طبق وصیّت او به خلافت رسید.

او پس از رحلت ابوبکر به مسجد رفت و همه به جز علی علیه‏السلام با او بیعت می‏کردند؛ و در طول خلافتش ـ که ده سال و شش ماه به طول انجامیدـ با دو کشور ایران و روم در حال جنگ بود. عمر پس از اینکه توسط ابولؤلؤ زخمی شد، شش نفر را برای شورای خلافت برگزید: علی علیه‏السلام طلحه، زبیر، عبدالرّحمن بن عوف، عثمان و سعد وقاص. سپس گفت: اگر بعد از سه روز، پنج تن با انتخاب یکی موافقت کردند و یکی تخلف ورزید، او را بکشند و اگر چهار نفر به یک نفر رأی دهند، دو نفر مخالف را بکشند، و اگر آراء، مساوی شد، آن سه نفر که عبدالرحمن بن عوف جزء آنان است، صائب34 است و گردن سه نفر دیگر زده شود و اگر بعد از سه روز رأیی صادر نشد، هر شش نفر را گردن زنند و مسلمانان خود خلیفه را تعیین کنند.

در نهایت، طلحه، حق را به عثمان داد، زبیر به علی علیه‏السلام و سعدوقاص نیز به عبدالرحمن ـ او شخصا داوطلب خلافت نبودـ سپس عبدالرحمن مردم را در مسجد جمع کرد تا رأی خود را اعلام کند، و رو به علی کرد و گفت: یا علی! من هم مصلحت در آن می‏بینم که امروز همه مسلمانان با تو بیعت کنند ولی به شرط آن که طبق دستور خدا و سنّت رسولش و شیخین ـ ابوبکر و عمرـ عمل کنی! او شرطی را برای بیعت پیشنهاد کرد که شایسته مقام علی نبود، گرچه می‏بایست دیگر مردم بدان گردن نهند.35 او می‏دانست که علی جز از حق دفاع نمی‏کند و چون شیخین بر خلاف حق بود، علی آن را قبول نمی‏کند. و می‏فرماید: من به فرمان الهی، سنت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و روش خودم، که همان رضای خدا و سنت رسول خداست عمل می‏کنم.36 سپس عبدالرحمن همین سخنان را به عثمان گفت: و عثمان نیز با شوق قبول کرد، و آن روز، آغاز سلطنت بنی امیّه بود.37

خلافت عثمان

از اولین اقدامات عثمان این بود که بنی امیّه را از جهت مال و مقام، خرسند سازد و بیت‏المال را میان خویشاوندان خود به مصرف رساند و حکّام و فرمانداران را بدون توجه به صلاحیتها از خاندان خودش انتخاب کرد. اصحاب پیامبر تصمیم گرفتند که او را متوجه عاقبت کار کنند که اگر ترتیب اثر نداد، او را عزل نمایند لکن او به حرف ایشان گوش فرا نداد. ابوذر غفاری را به «ربذه» تبعید کرد. و دستور داد، هیچکس حق بدرقه او را ندارد، به جز مروان که او را تحت الحفظ از مدینه خارج می‏سازد، علیرغم این امر، علی علیه‏السلام به همراه حسن علیه‏السلام ، حسین علیه‏السلام و عمّار یاسر، ابوذر را تا مسافت زیادی از راه بدرقه کردند. آن اقدام حضرت علی علیه‏السلام از جمله مبارزات ایشان در دوران خلافت عثمان با او بود.

بنابه نقل مورّخان آنگاه که عدّه‏ای از اهل مصر علیه او شوریدند، از علی علیه‏السلام استمداد جست تا آنها را به مصر برگرداند.

پایه‏های خلافت عثمان هر روز بیش از روز پیش متزلزل می‏گشت و علی علیه‏السلام چندین بار عثمان را نصیحت کرد، ولی او تغییر نمی‏کرد، حتی به مسجد آمد و مردم را تهدید نمود و مردم مدینه علیه او شوریدند. خانه‏اش را محاصره کردند؛ تا اینکه حتی به آب آشامیدنی هم دست نیافت و او برای به دست آوردن آب به بام آمد و از علی علیه‏السلام برای این امر کمک خواست، و علی علیه‏السلام نیز به او کمک کرد.

علت حمایت علی علیه‏السلام از عثمان این بود که اولاً: می‏خواست خلیفه کشی باب نشود؛ ثانیا: می‏ترسید که خود او در معرض اتّهامات ناروا قرار گیرد؛ ثالثا: با روش ناجوانمردانه انقلابیون مخالف بود.38 بعد از کشته شدن عثمان مسلمانان بر در خانه علی علیه‏السلام ازدحام نمودند و خواستار با او شدند. لکن امام علیه‏السلام سر باز می‏زند و می‏فرماید: «شما را، طاقت حمل خلافت من نباشد و دیر یا زود روگردان می‏شوید؛ زیرا موضوع خلافت یک امر ساده نیست...» سرانجام با اصرار زیاد مردم، علی علیه‏السلام خلافت را پذیرفت و فرمود: حال که اصرار دارید جز این نیست که به مسجد برویم تا بیعت با من علنی و در ملأ عام باشد.39 و بالاخره حضرت علیه‏السلام پس از 25 سال در 18 ذی الحجه سال 35 هجری به خلافت برگزیده شد.

شایان ذکر است در طول سالهای خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، علی علیه‏السلام در مسائل غامض علمی، قضایی و سیاسی ـ که خلفای مزبور را عاجز و درمانده می‏دیدـ برای حفظ اسلام و روشن نمودن حقایق دینی، خطاها و لغزشهایشان را تذکر می‏داد و آنها را راهنمایی می‏کرد؛ چه بسا خود خلفا از علی علیه‏السلام استمداد می‏جستند، و اگر وجود مقدس آن حضرت نبود، جنبه علمی اسلام به علت نادانی و آشنا نبودن خلفا به حقیقت امر، صورت واقعی خود را از دست می‏داد. از اینرو ابوبکر در ابتدای خلافتش می‏گوید: اقیلونی و لست بخیرکم و علیٌّ فیکم؛ «مرا رها کنید و از من درگذرید و من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست.»40 و یا عمر بارها گفته است: لو لا علیٌّ لهلک عمر41؛ «اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود.» و یا در جای دیگر می‏گوید: لا أبقانی الله لمعضلةٍ لم یکن لها ابوالحسن؛ «خدا مرا به مشکلی نیندازد، که علی برای حل آن در آنجا نباشد.»

علی علیه‏السلام در دوران خلافت

همانگونه که گفته شد، حضرت در سال 35 هجری به خلافت رسید. عده کثیری با میل و رغبت با حضرت بیعت کردند و عده‏ای دیگر چون طلحه و زبیر خیالاتی در سر می‏پرورانیدند و می‏گفتند: خوب است با علی بیعت کنیم تا بلکه او به ما امتیازاتی دهد و حکومت پاره‏ای از شهرها را به ما واگذارد.

حضرت علیه‏السلام پس از پذیرفتن خلافت و ادای فریضه نماز در مسجد، به منزل بازگشت و فردای آن روز طی خطبه‏ای مردم را از روش کار و برنامه حکومت خویش مطلع نمود، و بار دیگر تأکید فرمود: «من جز به راه حق نمی‏روم و روش پیامبر را که سالهاست متروک مانده، ادامه می‏دهم، و دستورات کتاب خدا را اجرا می‏کنم،... بنابراین در تقسیم بیت‏المال همه مسلمانان در نظر من بی تفاوت و یکسان هستند، و بنای حکومت من برپایه عدل و داد است. ستمدیدگان بینوا در نزدم، عزیزند و نیرومندان ستمگر، ضعیف و زبون...».42

مشکلات حضرت علی علیه‏السلام در دوران خلافت

عمده مشکلات حضرت علیه‏السلام را به چهار قسمت تقسیم کرده‏اند:

1ـ برقراری عدالت اقتصادی: که از نتایج عملی آن جنگ جمل بود، تا آنجا که علی علیه‏السلام به مردم رو کرد و فرمود: ای مهاجر و انصار! آیا با اسلام خود، بر خدا و رسول منّت می‏گذارید؟ 2ـ مسائل نژادی: این مسأله از هنگامی آغاز شد که در زمان خلیفه دوم دروازه‏های کشورهای ایران و شامات بر عربها باز شد و برده‏های ایرانی و رومی وارد حوزه اسلامی شدند. «یعقوبی» می‏گوید: علی علیه‏السلام اموال را میان مردم مساوی تقسیم می‏کرد. و به موالی (بردگان عجم آزاد شده) به همان اندازه می‏داد که به عربها؛ و وقتی علّت را پرسیدند، فرمود: «که در کتاب خدا، فرزندان اسماعیل بر اسحاق برتری ندارند.» و این مسأله بر عربها، خصوصا قریش سخت آمد.

3ـ مسأله انحراف دینی: بعد از فتوحات مسلمانان و رسیدن غنایم به دست مردم، کم کم انگیزه‏های دینی میان ایشان رو به کاهش نهاد و جای آن را انگیزه‏های مادی پر کرد؛ و این معضل علاوه بر اینکه خود به عنوان یک انحراف مطرح بود، مشکلاتی را در دو بعد سیاسی و اجتماعی بر سر راه علی علیه‏السلام ایجاد می‏کرد.

4ـ فساد داخلی: عمده توجه خلفای گذشته، به فتوحات و گسترش حوزه خلافت بود و محیط داخلی و اصلاح آن، به فراموشی سپرده شده بود. در تأیید این نکته امام می‏فرماید: الا و انّ بلیّتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیّعُ؛ «آگاه باشید که وضعیت امروز شما همانند روزی است که خداوند پیامبرش را مبعوث کرد.»43

اقدامات علی علیه‏السلام در منصب خلافت

1ـ اجرای عدالت 2ـ ملغی ساختن امتیازات داده شده از سوی عمر به مهاجران 3ـ برکناری کارگزاران عثمان 4ـ دعوت مردم به تقوا و نفی دنیاطلبی از طریق خطبه‏ها، نامه‏ها و کلمات قصار 5ـ آموزش علم نحو به ابوالاسود جهت کتابت قرآن 6ـ نقل احادیث نبوی و نگارش سیره آن حضرت 7ـ دقّت در مصرف بیت‏المال44

وقایع مهم دوران خلافت علی علیه‏السلام

1ـ جنگ جمل

طلحه و زبیر به منظور بدست آوردن حکومت بصره و کوفه با امام علی علیه‏السلام بیعت کردند؛ لکن امام علیه‏السلام آن دو را از وصول به نیّتشان ناکام گذاشت، و در پی این اقدام امام، تصمیم گرفتند که به مکه بروند تا برای رسیدن به‏مقاصدخود آسوده‏تر باشند.

از سوی دیگر «عایشه» که همواره علیه عثمان تبلیغ می‏کرد، در راه بازگشت از حج عمره به مدینه با شنیدن خبر مرگ عثمان و جانشینی علی علیه‏السلام به مکه بازگشت، و با تغییر موضع خویش، به خونخواهی عثمان پرداخت. او با طلحه و زبیر لشکری از مخالفان حضرت را گرد آورد.

حضرت علی علیه‏السلام پس از شنیدن این خبر، درصدد از میان برداشتن شورشیان بصره برآمد و با خطبه‏ای شیوا و غرّاء و یادآوری اعمال آنها در بصره، اهل مدینه را از قضایا آگاه نمود و برای رفع غائله، مردم را از مدینه حرکت داد.

از سوی دیگر عایشه سوار بر شتر به همراه طلحه و زبیر و دیگر مخالفان حضرت خود را تا چند کیلومتری مدینه رساندند؛ امام علیه‏السلام ابتدا نامه‏ای به طلحه و زبیر فرستاد، لکن آنان پیروزی را از آن خود می‏دیدند؛ سرانجام در روز 17 جمادی الثانی سال 36 هجری دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند.

روز سوم سپاه جمل متلاشی شد و عایشه نیز تحت الحفظ برادرش محمدبن ابوبکر به مدینه فرستاده شد.

این جنگ برای اسلام اثرات و نتایج سویی را در بر داشت:

1ـ حس کین خواهی را در عرب زنده و اساس اختلاف و عداوت را در آنها استوار کرد، زیرا این جنگ، حدود 15 هزار نفر یا بیشتر تلفات جانی داشت.

2ـ اختلافات قبلی و تفرقه مسلمانان را بیشتر کرد.

3ـ راه وصول معاویه را به خلافت نزدیکتر ساخت؛ زیرا در طول این مدّت معاویه توانست با استفاده از فرصت به جمع‏آوری سپاه و فریب مردم، اقدام کند.45

2ـ جنگ صفّین

این جنگ را حضرت علیه‏السلام و قاسطان (بازگردانندگان از حق) در سال 36 هجری روی داد، و در حدود دو سال بطول انجامید.

پس ار مرگ عثمان معاویه بارها به بهانه خونخواهی او امام را دعوت به جنگ کرد.

امام علی علیه‏السلام نیز در جواب هریک از نامه‏های معاویه او را از جنگ برحذر می‏داشت؛ لکن با اصرار معاویه، حضرت علی علیه‏السلام مردم را به مقابله با معاویه فرا خواند.

معاویه با کمک عمروعاص و با دروغ و تزویر سیصد هزار نفر از مردم شام را به بهانه خونخواهی عثمان برای جنگ آماده کرد.

معاویه چون قبل از علی به صفّین رسیده بود، آب را بر علی علیه‏السلام و سپاهیانش بسته بود. مالک با یک حمله راه را باز کرد و بعد از تصرف محل مزبور، علی علیه‏السلام آب را بر هر دو سپاه مباح نمود.

تا آخر ذی الحجه سال 36 هجری جنگ میان سرداران قشون طرفین برقرار بود و در سال 37 هجری هر دو طرف حاضر شدند که در محرم (که از ماههای حرام است) نجنگند. این جنگ در غرّه ماه صفر شروع شد و تا هفدهم صفر سال بعد ادامه داشت.

بنا به قول ابن شهر آشوب، در مرحله دوم جنگ، چهار هزار نفر از سپاه علی علیه‏السلام و 32 هزار نفر از شامیان کشته شدند. با حیله عمروعاص، سربازان معاویه، قرآنها را بر سر نیزه کردند و فریاد برآوردند: «ای مردم! با ما به کتاب خدا رفتار کنید و خون مسلمانان را به ناحق نریزید!» مالک اشتر که بیش از سایر فرماندهان پیشروی کرده بود، گفت: ای مردم! فریب مخورید اینها به کتاب خدا عقیده ندارند،... ولی اشعث‏بن‏قیس و خالدبن معمر که معاویه، وعده امارت به آنها داده بود، سخنان مالک را نادیده گرفتند و گفتند جنگ با اینان حرام است.

بالاخره دو سپاه، تن به حکمیت دادند. معاویه، عمروعاص و اشعث و همراهانش ابوموسی اشعری را ـ که مردی ساده‏لوح بودـ برای حکمیت انتخاب کردند و چون خبر به علی علیه‏السلام رسید، فرمود: «سبحان الله! اختیار تعیین حکم را نیز به من نمی‏دهند، لااقل در این مورد با من موافق باشید و برای اینکار عبدالله بن عباس یا مالک اشتر را انتخاب کنید.» ولی اشعث و همراهانش در پاسخ گفتند: یا علی، ابن عباس پسرعموی توست و جز به رضای تو کاری نمی‏کند، و مالک‏اشتر هم برافروزنده این جنگ و متهم به قتل عثمان است و این فرد نمی‏تواند با عمروعاص کنار بیاید، ولی ابوموسی از اصحاب رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است و برای اینکار هم مناسب است.46

3ـ حکمیت

47 علی علیه‏السلام ابو موسی را همراه با ابن‏عباس و به فرماندهی شریح بن هانی با چهارصد نفر به آن منطقه فرستاد. عمروعاص نیز با چهار صد سوار چند روز قبل از ابو موسی به آنجا رفت.

ابو موسی و عمرو عاص بعد از صحبت زیاد تصمیم گرفتند هرکدام خلیفه خود را بر کنار کنند و کار را به شورای خلافت واگذار کنند. از اینرو در روز معین ابتدا ابوموسی بر منبر رفت و گفت: من از جانب مسلمانان عراق، علی را از خلافت خلع می‏کنم و عمروعاص نیز گفت: حال که ابوموسی علی را خلع کرد من نیز با نظر او موافق بوده و معاویه را به خلافت برمی‏گزینم.

بعد از این ماجرا ابوموسی از ترس علی علیه‏السلام و یارانش به مکّه گریخت و عمروعاص نیز به سوی معاویه شتافت.48

4ـ جنگ نهروان

پس از گذاردن قرآنها بر سر نیزه‏ها در جنگ صفین، عدّه‏ای به پا خواستند و گفتند: «تکلیف کشته‏شدگان این جنگ چیست؟ و به حضرت علی علیه‏السلام اعتراض کردند و گفتند: «ما حکم خدا را خواستیم نه حکمیت ابوموسی و عمروعاص را» آنان به مخالفت هر دو سپاه برخاستند و عقیده‏شان این بود که علی علیه‏السلام و معاویه هر دو باطلند و حکم، مخصوص خداست. در نتیجه هنگام مراجعت از صفین حدود دوازده هزار نفر از سپاه علی علیه‏السلام جدا شدند و بقیه سپاه را نیز تکفیر نمودند و بعد از رسیدن به کوفه تحت سرپرستی «عبدالله بن وهب» به حروراء رفتند.49 وقتی موضوع فتنه خوارج در شورای نظامی مطرح گردید، چنین نتیجه گرفته شد که اگر سپاه علی علیه‏السلام به منظور حمله به شام از کوفه خارج شود، مسلما خوارج شهر را اشغال خواهند کرد، پس مصلحت در آن است که پیش از حرکت به سوی شام، ابتدا کار را با خوارج یکسره کنند. طبق معمول علی علیه‏السلام نامه‏ای برای خوارج نوشته و آنها را نصیحت کرد و وقتی عبدالله راسبی نامه را خواند به طور شفاهی به حامل نامه گفت: «که از قول ما به علی بگو، تو کافری و اوّل باید توبه کنی، آنگاه ما را به کمک خود فرا خوانی؛ سپس دستور عزیمت خوارج به نهروان را صادر کرد. علی علیه‏السلام نیز سپاه خود را به نهروان گسیل کرد. با رسیدن سپاهیان علی علیه‏السلام به نهروان، خوارج هماهنگ گفتند: لا حکم الا لله و لوکرة المشرکون؛ «هیچ حکمی به جز حکم خدا نیست و باید از مشرکان بیزاری جست.» حضرت علی علیه‏السلام با اظهار تأسف در مورد آنها با دلیل و برهان و منطق قوی و کلام شیوا آنها را به اشتباهشان معترف ساخت و حدود دو سوم جمعیت توبه کردند. ولی «یعقوبی» خوارج را شش هزار نفر ذکر می‏کند که دو هزار نفر از آنها بازمی‏گردند و توبه می‏کنند.50 علی علیه‏السلام همراه با سپاهیانش با بقیه جمعیت خوارج جنگید و جنگ آنها به یک روز نکشید و فقط 9 نفر از آنها زنده ماندند که یکی از آنها عبدالرّحمن بن ملجم مرادی بود و تنها هفت نفر از سپاه علی علیه‏السلام به شهادت رسیدند.

امام چون می‏دانست حاکمیّت بعد از خودش از آن بنی امیه خواهد شد، به اصحاب و شیعیان خود فرمود:«پس از من با خوارج نجنگید؛ زیرا کسی که در طلب حق بوده و خطا کرده همچون کسی(معاویه) نیست که در طلب باطل بوده و بدان رسیده است.» علّت این گفتار حضرت این است که خوارج ابتدا به قصد حق حرکت کردند، ولی در این راه دچار اشتباه شدند، اما بنی امیه باطل بودند و بدان رسیده‏اند، از این جهت اولی این بود که با بنی امیّه مبارزه شود نه با خوارج.51 اتفاقاتی که برای علی علیه‏السلام در زمان برخورد با خوارج روی داد، معاویه را خرسند نمود، از این رو وی دستور حمله به خاک عراق را صادر کرد.

علی علیه‏السلام از این عمل معاویه به خشم آمد و رو به کوفیان فرمود: «آن خونخوار فرومایه عدّه‏ای از برادران شما را کشته و اموالشان را غارت کرده است، در حالیکه شما در خانه‏های خود نشسته‏اید و برای دفاع از حریم خانه خود حرکت نمی‏کنید.» 5ـ مشکل دیگر حضرت مصر بود، زیرا معاویه به عمروعاص امارت مصر را بخشیده بود. بنابراین در سال 38 هجری لشکر عظیمی را راهی مصر کرد. فرماندار آنجا محمدبن ابوبکر بود که او توان مقابله با آنها را نداشت و در نهایت نیز به شهادت رسید. خبر شهادت محمدبن ابوبکر و خیانت سپاهیانش به علی علیه‏السلام رسید، از آن رو حضرت، مالک اشتر را به مصر فرستاد و خطاب به اهل مصر نوشت: «من شمشیری از شمشیرهای خدا را به سوی شما می‏فرستم.» معاویه که از این امر مطلع شد، توسط مردی ـ که مالک به منزلش رفته بودـ وی را مسموم کرد و به شهادت رساند. معاویه از این امر بسیار شاد گشت و گفت: علی علیه‏السلام دو دست داشت، یکی عمّار که در صفین کشته شد و دیگر مالک که امروز کشته شد.»52

سیاستها و موضعگیریهای امام علیه‏السلام در مقام خلافت

امام علیه‏السلام زمام امور را در جامعه‏ای به دست گرفت که فساد را به ارث برده بود و در همه زمینه‏ها، دشواریهای بسیار پیچیده در انتظارش بود؛ پس حضرت علیه‏السلام سیاست انقلابی جدید خود را برای تحقق بخشیدن به هدفهایی که به آن منظور حکومت را پذیرفته بود، بر آنان آشکار کرد.

سیاست انقلابی امام در سه زمینه بود: حقوقی، مالی، اداری 1ـ عرصه حقوقی: اصلاحات امام علیه‏السلام در زمینه حقوقی لغو کردن امتیازاتی بود که قبلاً به آن اشاره شد.

2ـ عرصه مالی: بر دو مسأله تکیه داشت: الف) ثروتهای نامشروع که در روزگار عثمان بدست آمده بود. ب ) برتری نهادن درعطایا، تا آنجا که امام همه آنچه را که عثمان از زمینها بخشیده بود، مصارده فرمود.

3ـ عرصه اداری: الف) عزل والیان عثمان ب ) واگذاشتن زمامداری به مردانی از اهل دین و عفت.53

شهادت امام علیه‏السلام

سه تن از خوارج با هم سوگند خوردند که علی علیه‏السلام ، معاویه و عمروعاص را در یک شب بکشند. دو نفری که قصد کشتن معاویه و عمرو را داشتند نتوانستند کار خود را انجام دهند؛ ولی سومین نفر ـ عبدالرحمن بن ملجم مرادی ـ به مقصودش دست یافت و به هنگام نماز صبح با شمشیری فرق حضرت را شکافت، و دو روز بعد علی علیه‏السلام از آسیب آن زخم به شهادت رسید. بدن مطهر ایشان را شبانه دفن کردند. کسی از قبر آن حضرت اطلاعی نداشت، تا اینکه بعدها امام صادق علیه‏السلام آن را به شیعیان نشان داد.

بهره شیعه از خلافت پنج ساله علی علیه‏السلام

1ـ با سیرت نیکوی خویش سیرت پیامبر را، به مردم خصوصا نسل جدید نشان داد.

2ـ با آنهمه گرفتاریهای طاقت فرسا و سرگرم کننده، ذخایر گرانبهایی را از معارف الهی و علوم فقه اسلامی میان مردم به جا گذاشت.

3ـ گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت کرد.54 4ـ امیرالمؤمنین نخستین کسی است که به تألیف پرداخت. پس از او سلمان فارسی و ابوذر غفاری و اصبغ بن نباتة و عبدالله بن ابی رافع به تألیف کتب اسلامی پرداختند.

1ـ قرآن مجید، به ترتیب نزول آیات که کاملترین و صحیحترین نسخه آن به خط کوفی حضور امام زمان(عجل‏الله تعالی فرجه الشریف) است. 2ـ املاء که 60 نوع علوم قرآن را با ذکر امثله خاص بیان فرموده است.

3ـ جامعه علوی، که این اولین کتابی است که در عهد پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله جامع علوم تألیف شد.

4ـ جفر، که مشحون بر همه علوم است، که محقق در مواقف می‏فرماید: «جفر و جامعه دو کتاب از آثار خط علی علیه‏السلام باقی است. تمام حوادث جهان تا انقراض عالم در جفر موجود است.» 5ـ صحیفه علویه یا فرایض علوی 6ـ کتاب الزکوة 7ـ ابواب فقه 8ـ کتاب الفقه، که فقه محمدی را تشریح فرموده است.

9ـ عهدنامه مالک اشتر 10ـ وصیت‏نامه برای محمد بن‏حنیفه 11ـ عجایب احکام 12ـ ودایع امام55 بد نیست در اینجا به نهج‏البلاغه نیز که سید رضی آن را جمع‏آوری کرده اشاره‏ای کنیم که از بزرگترین کتب اسلامی است و به آن قرآن دوم نیز می‏گویند. یک مسیحی می‏گوید: «قرآن برادر کوچکی به نام نهج‏البلاغه دارد، شما اول، بشری را پیدا کنید که مانندش (مانند نهج‏البلاغه) را بیاورد تا برسیم به خود قرآن.» و باز به نقل دانشمند آلمانی می‏گوید: «اگر امروز علی زنده بود و همین بیانات و خطبه‏ها را ایراد می‏کرد، مسجد کوفه از شاهزاده‏های فرنگی پر می‏شد که از اقطاء عالم برای استماع سخنش گرد می‏آمدند.»56

ـ امام علی ابن ابیطالب: عبدالفتاح عبدالمقصود، محمود طالقانی(مترجم)، انتشارات شرکت سهامی انتشار، چاپ ششم، ج 1 ـ امام علی مرتضی و خلافت ابوبکر و عمر و عثمان: حسین رفیغ پور ـ تاریخ یعقوبی: احمدبن ابی یعقوب، محمد ابراهیم آیتی(مترجم)، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم ـ تاریخ سیاسی اسلام: حسن ابراهیم حسن، ابوالقاسم پاینده (مترجم)، انتشارات جاویدان، چاپ ششم، ـ تاریخ شیعه و فرقه‏های اسلامی تا قرن چهارم: محمد جواد مشکور، انتشارات اشراقی، چاپ سوم ـ تاریخ سیاسی اسلام: رسول جعفریان، سازمان چاپ و انتشارات ارشاد اسلامی، چاپ دوم ـ علی و فرزندانش: طه حسین، محمد علی خلیلی(مترجم)، انتشارات بنگاه مطبوعاتی گوتنبرگ، چاپ سوم ـ امام علی ابن ابیطالب: عبدالفتاح عبدالمقصود، محمد مهدی جعفری، انتشارات سهامی انتشار، چاپ ششم، ج 2 و 5 ـ مرد نامتناهی علی ابن ابیطالب: حسن صدر، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم ـ زندگانی امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع): حسین عمادزاده، انتشارات مکتب قرآن، چاپ اول ـ شیعه در اسلام: محمد حسین طباطبایی، انتشارات بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، چاپ هشتم ـ منتخب التواریخ: حاج محمد هاشم بن محمدعلی خراسانی، انتشارات علمیه اسلامی ـ مناقب الامام علی ابن ابیطالب: ابن مغازلی، سید محمد جواد آیت الله‏زاده مرعشی نجفی(مترجم)، انتشارات آرمان ـ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد: شیخ مفید، هاشم رسولی محلاتی (مترجم)، انتشارات علمیه اسلامی، چاپ دوم، ج 1 ـ خاندان وحی: سید علی اکبر قریشی، انتشارات دارالکتب اسلامیه، چاپ اول 1) امام علی بن ابیطالب، ج 1، ص 66-65 2) شیعه در اسلام، ص 126 3) مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 50 4) علی(ع) چهره درخشان اسلام، ص 18 5) الارشاد مفید، ص 3 6) شیعه در اسلام، ص 126 7) علی کیست؟ ص 14 8) ایشان بعد از حضرت خدیجه دومین نفری بودند که به دین اسلام گرویدند.

9) الارشاد، ص 5 10) تفسیر نمونه، ج 2، ص 47 11) زندگانی امیر المؤمنین علی(ع)، ص 304 12) علی کیست؟، ص 30ـ31 13) علی کیست؟، ص 34ـ35 14) اُحد نام کوهی است، بزرگ و مشهور که در شش کیلومتری مدینه قرار گرفته است.

15) علی کیست؟، ص 38ـ39 16) همان منبع، ص 74 17) علی کیست؟، ص 45 18) علی بن ابی طالب، پیشوای مسلمین، ص 94 19) خیبر لغتی است عبرانی، به معنای قلعه و حصار محکم، که در 120 کیلومتری مدینه دهستانی یهودی‏نشین بود.

20) در این جنگ بود که یهود فدک را به پیامبر تسلیم کرد و فاطمه(س) آن را به عنوان هدیه از پدر قبول کرد. (علی کیست؟، ص 47ـ49) 21) همان منبع، ص 55 22) همان منبع، ص 56 23) تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ص225 24) این همان حدیث «منزلت» است. (الارشاد، ص 143) 25) در کتاب خاندان وحی، ص 152، نام این حج را به حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة السلام نیز نوشته‏اند.

26) ای پیامبر! ابلاغ کن آنچه را که فرستاده شده است به سوی تو از جانب پروردگارت و اگر انجام ندهی، رسالتت را ابلاغ نکرده‏ای و خداوند نگه دارد ترا از مردم و به درستی که خداوند قوم کافران را هدایت نمی‏کند.

27) زندگانی امیرالمؤمنین علی(ع)، ص 99 28) الارشاد، ص 176 29) علی کیست؟، ص 72 30) همان منبع، ص 78ـ80 31)امام علی(ع) بن ابی طالب، ج 1، ص 290 32) امام علی مرتضی و خلافت ابوبکر، عمر، عثمان، ص 31 33) علی کیست؟، ص 80ـ93 34) قول صحیح و درست 35) علی بن ابیطالب، ص 450 36) علی کیست؟، ص 94ـ101 37) علی بن ابیطالب، ص 466 38) علی بن ابی طالب، ج 2، ص 322 39) همان منبع، ص 338 40) علی کیست؟، ص 105 41) همان منبع، ص 106 42) همان منبع، ص 125 43) تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 450 44) تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 450ـ466 45) علی کیست؟، ص 131ـ148 46) همان منبع، ص 149ـ186 47) حکمیت در دومة الجندل، برقرار شد.

48) خاندان وحی، ص 168 49) علی کیست؟، ص 195 50) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 97 51) تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 523ـ526 52) تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 529 53) پیشوایان ما و ائمه دوازده‏گانه، ص 72ـ75 54) شیعه در اسلام، ص 19 55) زندگانی امیرالمؤمنین علی(ع)، ص 99ـ101 56) علی، شاهد رسالت و مهدی، موعود امم، ص28

 

  1. هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...

    نوشتن دیدگاه

themedesigner511.2 <-ptitle-> <-meta->
 

خوش آمدید : <-cuser->
پنل کاربری | خروج از سیستم
vcppollنظرسنجی
<-q->

<-option-> <-ctext->

+ مشاهده نتایج


vcpadminsنویسندگان
blockright2بلوک سبز
<-bcontent->
blockright3بلوک آبی
<-bcontent->

  topblock1بلوک بالا
<-btitle->
<-bcontent->
vcpflasttopicsآخرین ارسال های تالار
آخرین ارسال های تالار
هیچ ارسال جدیدی برای تالار گفتمان وجود ندارد .
عنوان پاسخ بازدید توسط
<-fptitle-> <-fpreps-> <-fpvisits-> <-fpopener->
<-title->
<-content->

:: ادامه مطلب:: لینک ثابت
مطالب مرتبط :
:: <-reltitle->
نویسنده : <-w->
تاریخ : <-pdate->
بازدید : <-visits->
نظرات : <-ncmts->
پیام سیستم
هیچ مطلبی در این صفحه وجود ندارد .
<-pncmts-> دیدگاه نوشته شده است! می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-cname-> مدیر سایت در تاریخ : <-cdate-> - - گفته است :
<-ctxt->
پاسخ شما : <-crep->

هیچ نظری برای این مطلب وجود ندارد ! اولین نفر باشید ...

دیدگاه خود را به ما بگویید

نظر شما :

#captcha#

botblock1بلوک پایین
<-btitle->
<-bcontent->