لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد. کتابهای زیادی در شصت و سه درصد گذشته، حال و آینده شناخت فراوان جامعه و متخصصان را می طلبد تا با نرم افزارها شناخت بیشتری را برای طراحان رایانه ای علی الخصوص طراحان خلاقی و فرهنگ پیشرو در زبان فارسی ایجاد کرد. در این صورت می توان امید داشت که تمام و دشواری موجود در ارائه راهکارها و شرایط سخت تایپ به پایان رسد وزمان مورد نیاز شامل حروفچینی دستاوردهای اصلی و جوابگوی سوالات پیوسته اهل دنیای موجود طراحی اساسا مورد استفاده قرار گیرد.
نقش امام جعفر صادق در مذهب تشیع
گذري ونظري برزندگي ششمين اخترتابناک آسمان ولايت وامامت امام جعفرصادق (ع)
ولادت امام و نامگذاري امام جعفرصادق(ع):
امام جعفر صادق، امام ششم شيعيان، در هفدهم ربيع الاول سال 83 هجري قمري در مدينه متولد گرديد وديده به جهان گشود .معروف ترين کنيه ايشان ابو عبدالله و لقبشان صادق مي باشد. پدر ارجمندشان امام محمدباقر (ع)و مادرش ام فروة است. رسول خدا (ص)سالها قبل ولادت آن حضرت را خبر داده و فرموده بود نام او را صادق بگذاريد، زيرا از فرزندان او کسي است که همنام اوست، اما دروغ مي گويد «جعفر کذّاب».
دوران قبل از امامت امام جعفرصادق (ع):
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعاليتهاي پدر خويش در نشر معارف ديني و تربيت شاگردان وفا دار و با بصيرت بود. امام باقر (ع)در مناسبتهاي مختلف به امامت و ولايت فرزندش امام جعفر صادق تصريح فرموده و شيعيان را پس از خودش به پيروي از او فرا مي خواند. لذا احاديث، زيادي مبني بر تصريح وصراحت امامت حضرت امام جعفرصادق(ع) نقل شده است. که ما دراين مقاله قصد خلاصه گويي داريم نه بيشترازآن0
امامت وولايت حضرت امام جعفرصادق (ع):
امام صادق در سال 114 هجري قمري پس از شهادت پدربزرگوارش در سن 31 سالگي به امامت رسيد.دورا ن امامت امام صادق (ع) مصادف بودبا يک اتفاق مهم وآن دوران انتقال قدرت از سلسله امويان به سلسله عباسيان بود که اين اتفاق در سال 132هجري قمريصورت گرفت که به عمرحکومت امويان پايان داده شد وحکومت عباسيان آغازگرديد.
اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت امام جعفرصادق (ع):
در آغاز امامت حضرت افرادي از شيعيان و حتي بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ايشان نبودند، لذا حضرت از راههاي گوناگوني کوشيدند آنها را به قبول راه صحيح وادار سازند و دراين زمينه به اذن خداوند معجزاتي نيز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق (ع)در ميان ديگر دورانهاي ائمه اطهار، دوراني منحصر به فرد بود و شرايط اجتماعي و فرهنگي عصر آن حضرت در زمان هيچ يک از امامان وجود نداشته است و اين به دليل ضعف بني اميه و قدرت گرفتن بني عباس بود.
اين دو سلسله مدتها در حال مبارزه با يکديگر بودند که اين مبارزه در سال 129 هجري وارد مبارزه مسلحانه و عمليات نظامي گرديد.
اين کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بني اميه و بني عباس کمتر به امامان و فعاليتشان باشد، از اين رو اين دوران، دوران آرامش نسبي امام صادق (ع) و شيعيان و فرصت بسيار خوبي براي فعاليت علمي و فرهنگي آنان به شمار مي رفت.
جنبش فرهنگي در دوران امامت حضرت امام جعفرصادق(ع):
عصر آن حضرت همچنين عصر جنبش فرهنگي و فکري و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا ديگر چنين فرصتي پيش نيامده بود تا معارف اصيل اسلامي ترويج گردد، بخصوص که قانون منع حديث و فشار حُکّام اموي باعث تشديد اين وضع شده بود. لذا خلأ بزرگي در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم مي خورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سياسي و نياز شديد جامعه، دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدرش را گرفت و حوزه وسيع علمي و دانشگاه بزرگي به وجود آورد و در رشته هاي مختلف علمي و نقلي شاگردان بزرگي تربيت کرد. شاگرداني چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفي جعفي، محمد بن مسلم ثقفي، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حيان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.
ابوحنيفه رئيس يکي از چهار فرقه اهل سنت مدتي شاگرد ايشان بود و خودش به اين موضوع افتخار کرده است.
امام از فرصت هاي گوناگوني براي دفاع از دين و حقانيت تشيع و نشر معارف صحيح اسلام استفاده مي برد. مناظرات زيادي نيز در همين موضوعات ميان ايشان و سران فرقه هاي گوناگون انجام پذيرفت که طي آنها با استدلال هاي متين و استوار، پوچي عقايد آنها و برتري اسلام ثابت مي شد.
همچنين در حوزه فقه و احکام نيز توسط ايشان فعاليت زيادي صورت گرفت، به صورتي که شاهراههاي جديدي در اين بستر گشوده شد که تاکنون نيز به راه خود ادامه داده است.
بدين ترتيب، شرايطي مناسب پيش آمد و معارف اسلامي بيش از هر وقت ديگر از طريق الهي خود منتشر گشت، به صورتي که بيشترين احاديث شيعه در تمام زمينه ها از امام صادق نقل گرديده و مذهب تشيع به نام مذهب جعفري و فقه تشيع به نام فقه جعفري خوانده مي شود.
حاکمان معاصر امام جعفرصادق(ع):
همانطور که گفته شد امام بين دو دوره عباسي و اموي و دوران گذار از امويان به عباسيان مي زيست. ايشان ازميان خلفاي اموي با افراد زير معاصر بود:
1- هشام بن عبدالملک (105- 125 ه. ق)
2- وليد بن يزيد بن عبدالملک (125-126)
3- يزيد بن وليد بن عبدالملک (126)
4- ابراهيم بن وليد بن عبدالملک (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126-132)
و از خلفاي عباسي نيز معاصر بود با :
1- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (132-137)
2- ابوجعفر مشهور به منصور دوانيقي (137-158)
نبايد تصور کرد که امام به کلي خود را از جريانات و امور سياسي دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهاي مناسب براي ترويج حقانيت خود و بطلان هيأت حاکمه بهره مي برد و بدين منظور نمايندگاني را نيز به مناطق مختلف بلاد اسلامي مي فرستاد.
عباسيان براي کسب قدرت و محبوبيت در دلهاي مردم از وجهه اهل بيت پيامبر استفاده مي کردند و حتي شعارشان" الرضا من آل محمّد" بود. آنان به دنبال اشخاصي با وجهه مردمي بودند که هم از بستگان پيامبر باشند و هم درميان مردم محبوبيت داشته باشند. لذا بهترين شخص در نظر عباسيان امام صادق بود.
امام صادق پيشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از ياران من هستيد نه زمانه، زمانه من است. حتي برخي از بستگان آن حضرت نزديک بود با اين پيشنهاد ها فريب به خورند، اما امام با روشنگري خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام مي دانست که عباسيان نيز هدفي جز رسيدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداري از اهل بيت را مطرح مي کنند، صرفاً به خاطر جلب حمايت توده هاي شيفته اهل بيت است. امام مي ديد که سران سياسي و نظامي عباسيان در خط مستقيم اسلام و اهل بيت نيستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاري کرده و به اقداماتشان مشروعيت بخشد.
چنانکه در تاريخ مي بينيم که چه جناياتي کردند و چه خونهايي ريختند تا پايه هاي عباسيان محکم گردد.
از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قيام عمويش زيد بن علي است که شکست خورد و با شهادت زيد به پايان رسيد.
شهادت حضرت امام جعفرصادق (ع):
پس از به قدرت رسيدن عباسيان، همانطور که آن حضرت امام صادق (ع) پيش بيني کرده بود فشار بر شيعيان افزايش يافت و با روي کار آمدن منصوردوانقي خليفه عباسي اين فشار به اوج خود رسيد. امام نيز از اين فشار ها مستثني نبود. اين دوران، يعني چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اوليه امامتشان، دوره سختي ها و انزواي دوبارة آن حضرت و حرکت تشيع بود. منصور شيعيان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود. سرانجام کار به جايي رسيد که با تمام فشارها، منصور چاره اي نديد که امام صادق را که رهبر شيعيان بود از ميان بردارد و بنابراين توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگي در سال 148 هجري قمري درشهرمدينه به شهادت رسيد و در قبرستان معروف بقيع در کنار مرقد پدر و جدّ خويش مدفون گرديدوازخودآثارشايسته اي را به يادگارگذاشت .در زمينه فضايل و مکارم اخلاقي حضرت امام جعفر صادق(ع) روايات و وقايع بسيار زيادي نقل شده است. که سيره عملي ورفتار کريمانه آن حضرت بسياري از افراد را به راه صحيح هدايت فرموده است ، به گونه اي که پيروان ديگر مکاتب و اديان نيز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.
چرا مکتب تشیع را مذهب جعفری نامیدند؟
«حجت الاسلام و المسلمین علی اسلامی» از اساتید برجسته دروس عالی حوزه علمیه قم است. ایشان علاوه بر اشتغالات درسی و تحقیقی نماینده مردم استان قزوین در مجلس خبرگان رهبری و عضو شورای کتاب مجمع جهانی اهلبیت(ع) نیز هست.
آنچه در پی میآید مصاحبه خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ * ـ با ایشان در سالروز شهادت امام جفر صادق ـ علیه السلام ـ است:
* چرا به مکتب تشیع، مذهب جعفری میگویند؟
ــ بسم الله الرحمن الرحیم. برای این سؤال یک جوابی معروفی هست که به نظر من درست نیست، اما به آن اشاره میکنم. چون اواخر دوران بنیامیه، دوران ضعف و انحطاط آن بود و اوائل دوران بنیعباس هم آنها هنوز قوی نشده بودند و ابتدای کارشان بود، در این فاصله امام جعفر صادق (ع) از فرصت استفاده کردند و ترویج معارف الهی دادند. لذا مذهب شیعه به نام مذهب جعفری نام گرفت. به نظر من جواب صحیح این سؤال، این نیست. این جواب، جواب ضعیفی است، و شاید هم اصلاً درست نباشد.
* پس پاسخ صحیحتر چیست؟
ــ ما بنیامیه را حتی در دوران امام باقر و امام صادق(ع) به طور کل قوی میبینیم. آنها تا اواخر عمرشان، کار را با خشونت، استبداد، ظلم و دیکتاتوری پیش بردند؛ یعنی ضعف آنچنانی پیدا نکردند. اصولاً «عبدالملکها» و «ولیدها» کسانی نبودند که بگوییم حکومتشان ضعیف بود. آنها با کمال خشونت و استبداد به کارهای حکومتی می پرداختند. بنابراین باید جواب این سوال را طور دیگر ذکر کنیم.
از لابلای تاریخ یک جواب درستتری نسبت به این سؤال به دست میآید: جواب این سؤال برمیگردد به "مسأله تدوین سنت رسول الله(ص)". میدانید که از زمان خلیفه اول «ابوبکر» به بعد، تدوین و بیان سنت پیامبر(ص) ممنوع شد. این سنت خلیفه در حکومتهای خلفای دیگر تا زمان «عمر بن عبدالعزیز» همچنان ادامه پیدا کرد و هیچکس اجازه نداشت سنت پیامبر را بنویسد یا نقل کند و ترویج بدهد. «ابنکثیر دمشقی» در البدایة و النهایة از عایشه نقل میکند که: «پدرم ابوبکر 500 حدیث از احادیث پیامبر به من داد که نزد من باشد تا اینکه یک شب من دیدم پدرم بیقرار است و خواب ندارد. صبح شد و من را صدا کرد و گفت: دخترم آن احادیثی را که به تو دادم به من بده. وقتی که احادیث را به او پس دادم، آتش طلبید و همه آنها را آتش زد»!
راوی دیگری میگوید: «عمر بن خطاب وقتی ما را به عراق اعزام میکرد به ما گفت: نروید آنجا احادیث پیامبر را تدوین و نقل کنید! او ما را تهدید کرد و به ما فهماند که باید سیاست خلافت بنیساعده را ادامه بدهیم».
این، سیاست شناخته شده مکتب خلفا بود که احادیث پیامبر را ننویسند، نقل نکنند و ترویج ندهند. این سیاست در دورانی طولانی، تا زمان عمربن عبدالعزیز که متوفای سال 99 هجری است، ادامه داشت. سیاست این بود که سنت رسول الله(ص) نقل و تدوین و مکتوب نشود. حتی «عبدالله بن عمر» که باصطلاح آقازادهی زمان خود بود به لبهایش اشاره میکند و میگوید: «سالی بر ما گذشت در حالی که اجازه نداشتیم یک کلمه از حدیث و سنت پیامبر سخن بگوئیم».
نتیجه این سیاست این شد که به روایت «ابن حجر عسقلانی» حدود 120 سال و به نظر «غزالی» حدود 140 سال تدوین سنت ممنوع بود.
بعداز اینکه عمربن عبدالعزیز این ممنوعیت را شکست و به سرتاسر کشور اسلامی بخشنامه کرد که نوشتن سنت جایز و مباح است، دنیای اهل سنت به فکر افتادند که چه کار کنند؟ میخواستند سنت پیامبر(ص) را نقل کنند و بنویسند اما کسانی در بین آنها نبودند که حامل این سنت باشند. اصحاب پیامبر از دنیا رفته و نسلشان منقرض شده بود. عدهای از آنها شهید شده بودند و جمع زیادی هم به مرگ طبیعی مرده بودند. اینجا بود
که دو راه برای بیان و نقل حدیث تصور میشد و عملی بود:
1.راه جعل حدیث یا حدیثسازی.
2.راه اخذ حدیث از اهلبیت پیامبر(ص).
راه اول این بود که بسیاری از راویان و کسانی که خود را محدث میدانستند ـ مانند ابوهریرهها ـ شروع به جعل حدیث کردند و حدیث ساختند. «اسد حیدر» در کتابی که با نام الامام صادق(ع) نوشته از منابع اهل سنت نقل کرده است که: «خلیفهای از خلفای بنیعباس نشسته بود. یکی از این محدثین حدیثساز وارد دربارش شد. خلیفه پرسید: میتوانی یک حدیث از پیامبر برای ما نقل کنی. محدّث جعلی هم گفت: پیامبر فرمود من چهار چیز را دوست دارم. خوب، آنچه که از پیامبر معروف است این است که فرمودند سه چیز را دوست دارم؛ اما این حدیثساز در دربار حاکم عباسی گفت که پیامبر فرموده من چهار چیز را دوست دارم، و آن چهارمی عبارتست از کفتربازی!! یعنی پیامبر ـ العیاذ بالله ـ فرموده باشند من اینکه کسی با کبوتر بازی کند و کبوتر را بپراند دوست دارم! خلیفه هم جایزهای به این باصطلاح محدّث داد. وقتی محدث بیرون رفت، خودِ این حاکم به اطرافیانش میگوید: به خدا این محدث دروغ گفت و نسبت دروغ به پیامبر داد! گفتند: چرا؟ گفت: حدیث پیامبر راجع به همان سه موضوع است اما این محدث میدانست که من کفتربازم و کبوتر را دوست دارم لذا به خاطر خوشایند من این دروغ را به پیامبر نسبت داد»!
* در رابطه با ابوهریره هم توضیح دهید.
ــ ابوهریره یکی از حدیثسازان معروف است که 5374 حدیث از منابع برادران اهل سنت ما از ایشان نقل شده است. 5374 حدیث یعنی اینکه مجموع احادیث نقل شده از چهار خلیفه ابوبکر، عمر، عثمان و علی بن ابیطالب(ع) و زوجات نهگانه پیامبر(ص) و تمام بنیهاشم و عشیره پیامبر یک طرف، همه اینها یک طرف، و احادیث ابوهریره یک طرف!
در حالی که ابوبکر ـ طبق آنچه که برادران اهل سنت می گویند ـ 23 سال با پیامبر بوده و ابوهریره فقط 21 ماه با پیامبر بوده است، ابوهریره 5374 حدیث از پیامبر نقل کرده، اما ابوبکر 142 حدیث نقل کرده است. بنابراین از اینجا انسان میفهمد که ابوهریره بیشتر این احادیث را وضع و جعل کرده است.
* در نتیجه برای نقل حدیث، راه دوم صحیح است.
ــ بله؛ کانال دوم و راه دومی که میشد حدیث پیامبر(ص) را به دست آورد راه اهلبیت پیامبر(ص) بود. اما علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا _ علیهما السلام ـ درگذشته بودند؛ حسنین و امام سجاد _ علیهم السلام ـ هم با آن حوادث که برایشان پیش آمد به شهادت رسیده بودند. حال، درست در زمان امام محمدباقر(ع) و بیشتر در زمان امام جعفر صادق(ع) حدیثنویسی و نقل حدیث مجاز و مباح شده است.
این دو امام این موقعیت استفاده زیبایی کردند؛ این پدر و پسر حدود 40 سال از این فرصت به دست آمده استفاده کردند ونشستند و شاگرد تربیت کردند و ترویج حقایق کردند.
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) ـ به خصوص امام صادق(ع) ـ بارها فرمودند: «حدیث ما حدیث پیامبر و سنت پیامبر است و ما از خودمان چیزی نمیگوییم». بسیاری از رهبران اهل سنت پای درس امام صادق(ع) بودند؛ بسیاری از ادبا و محدثین و مفسرین از ملل و مذاهب و فرقههای مختلف پای درس امام صادق(ع) بودند. این کار در زمان امیرالمؤمنین(ع) یا امام حسن مجتبی(ع) مجاز نبود؛ اما در زمان امام صادق(ع) وقتی کسی وارد مساجد میشد میدید مجموعههایی نشستهاند که میگویند: «حدّثنی جعفر بن محمد ؛ یعنی جعفر صادق این حدیث را فرمود».
بنابر این به نظر بنده، عالیترین و بهترین جواب برای سؤال اول شما که چرا مذهب تشیع را جعفری می گویند این است که تدوین سنت در زمان امام باقر(ع) و بخصوص امام صادق(ع) مجاز شد. اصحاب هم نبودند تا اهل سنت احادیث را از اصحاب جمع کنند. لذا آمدند سراغ این دو امام. آنها ـ و بیشتر امام جعفر صادق (ع) ـ هم از این فرصت بیشترین استفاده را کردند.
* پس سلسله بسیاری از احادیث اهلسنت هم به امام صادق(ع) میرسد؟
ــ «ذهبی» در مسائل رجالی و مشابه آن، بزرگترین و کارشناسترین کارشناسان اهل سنت است. او در کتاب میزان الاعتدال در "ماده الف" به «ابان بن تغلب» میرسد. خوب معلوم است ابان شاگرد امام باقر و امام صادق است. ذهبی وقتی از ابان صحبت میکند، ایشان را "ثقه" و "صادق" و "باتقوا" معرفی میکند اما بعد در همان میزان الاعتدال یک چیزی اضافه میکند و مینویسد: «و لکنه ذا بدعة» یعنی این ابان با اینکه با تقوا و راستگو و مورد اطمینان است اما بدعتکار است! یعنی میخواسته بگوید "شیعه" است گفته اهل بدعت است! بعد خود این آقای ذهبی در همین کتابش این سؤال را مطرح میکند که: اگر ابان صاحب بدعت است چرا او را توثیق کردید و باتقوا و مورد اطمینان معرفی نمودید؟ جواب میدهد: اگر ما اهل سنت بخواهیم احادیث امثال ابانها را از کتابهایمان دور کنیم، عمده فرهنگ پیامبر(ص) را باید از کتابهایمان کنار بگذاریم و دور بریزیم. مگر ما میتوانیم احادیث شاگردان مانند جعفر صادق و محمد باقر را کنار بگذاریم؟
یا «خطیب بغدادی» در کتاب تاریخ بغداد مینویسد: اگر ما احادیث اهلبیت و شاگردان اهلبیت را کنار بگذاریم، کتابهایمان خراب میشود. کتاب، اصولاً فصول و ابوابی دارد؛ ما با احادیث شاگردان اهلبیت و شاگردان امام صادق(ع) کتابهایمان را تبویب و فصلبندی کردهایم، حال اگر بخواهیم احادیث اهلبیت و شیعه را از کتابهایمان بیرون بگذاریم تمام فصلبندی و ساختار و شیرازه کتابهای ما به هم میخورد.
پس می بینیم که حتی منابع اهل سنت، پر از احادیث امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و بطور کلی اهلبیت و شاگردان این امامان ـ مخصوصا شاگردان امام صادق(ع) ـ است. بنابراین، به همین دلیل است که مذهب اهلبیت را به نام "جعفری" نامیدند؛ چون بیشترین نقش و استفاده از فرصت را امام جعفر صادق(ع) داشتند.
* گذشته از سنت پیامبر (ص)، امام صادق(ع) چه گامی در نهادینه کردن خود مکتب اهلبیت(ع) برداشتند؟
ــ از توضیحی که در جواب سؤال اول دادم میتوانید جواب این سؤال را هم بگیرید. وقتی دستگاه خلافت بنیساعده روی کار آمدند یا وقتی بنیامیه زمام حکم را به دست گرفتند، به طور کلی سنت را ممنوع کردند. پس چیزی نبود که مردم را اداره کند. قرآن کریم به عنوان یک منبع از دو منبع بزرگ و یک ثقل از دو ثقل بزرگ، در کنار اهلبیت میتواند انسان را از ضلالت خارج کند و بدون اهلبیت نمیتواند این نقش را داشته باشد؛ همچنانکه اهلبیت هم بدون قرآن نمیتوانند مردم را از ضلالت نجات دهند.
همه فرقههای اسلامی حدیث ثقلین را متواتر و مسلم میدانند. طبق این حدیث، قرآن به همراه اهلبیت و هر دو با هم میتوانند بشریت را نجات دهند. اما از زمان خلافت خلفا به این طرف، دیدیم و در تاریخ ثبت است که عترت را به طور کلی ممنوع کردند و قرآن تنها ماند بدون تفسیر اهلبیت و عترت. مثلاً قرآن به تنهایی متکفل بیان "نماز" که از بزرگترین فروعات دین محسوب میشود، نیست. یعنی تا سنت معصوم و مورد اطمینان پیامبر(ص) نباشد قطعاً قرآن به تنهایی مفید واقع نمیشود و انسان را از گمراهی نجات نمیدهد. مورد اطمینانترین راه اخذ سنت پیامبر(ص) این است که آن را از طریق اهلبیت وعترت بگیریم.
مردم حدود 100 سال از عترت دور بودند. تا اینکه خود دستگاه خلافت ـ یعنی عمربن عبدالعزیز ـ احساس کرد و دید که مسلمانها نمیتوانند مردم را از نظر شرعی هدایت کنند، چرا که جلوی نیمی از شرع و قسمت عمدهای از جزئیات شریعت گرفته شده است. لذا امام صادق وقتی که نقشش را ایفاء کرد، این نقش به نهادینه کردن مکتب اهلبیت انجامید. یعنی ایشان به تمام مسلمانها و عالم اسلام فهماند که: «ای مسلمین! بدون اهلبیت نمیتوانید قرآن را ناجی بدانید؛ قرآن با ما ناجی است؛ ما با قرآن ناجی هستیم». اینجا بود که نقش اهلبیت(ع) کاملاً محقق شد و مکتب آنان نهادینه گردید و به همه فهمانده شد که بدون اهلبیت(ع) هیچ مذهبی انسان را نجات نمیدهد.
* عصر امام صادق(ع) یک دوره توفانی در تاریخ اسلام بود؛ انقلابهای پی در پی، تغییر نظام سیاسی، جمع شدن ثروت جهاد و مالیات و جزیه، ورود اندیشههای غیر اسلامی، نفوذ کعبالاحبارها و جاعلان حدیث و ... موجب ایجاد بحرانها و تغییرات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شده بود. امام صادق(ع) چه برخوردی با این مسائل داشت؟
ــ همینطور است. امام جعفر صادق(ع) در وضعیتی توفانی که درابتدای زمان بنیعباس پیش آمده بود وافکار عجیبی در دنیا و عالم اسلام پیدا شده بود و انقلابهای پی درپی هم داشت جامعه اسلامی را می گرفت امامت کرد. ایشان در اینجا یک نقش حساسی ایفاء کرد:
مکتب ما در زمان امام صادق(ع) مکتب کاملا معرفی شدهای نبود؛ یعنی ایدئولوژی و فکر اسلامی ناقص بود. به همان دلیلی که گفتم جلوی حدیث و سنت پیامبر را گرفته بودند. اگر اندیشهها و افکار و انقلابهای مختلف در جامعه اسلامی ظهور کردهاند، امام صادق(ع) اول باید سرمایه آسمانی خودش را برای مردم مجسم کند. ایشان میخواست اندیشههای سیاسی و انحرافی باطل را کنار بزند و رد کند، پس باید چیزی را جایگزین آن میکرد. لذا ایشان اول باید اسلام و افکار، عقائد، اندیشهها و سیاستهای آن را کامل معرفی کند. وقتی این را معرفی کرد و به مردم فهماند آنوقت میتواند بعد از این مرحله، امر مثبتی را جایگزین اندیشههای انحرافی کند. آن امر مثبت "اسلام کامل" بود. امام صادق(ع) اول این کار را انجام داد و بعد آن تخریبی را که بنیامیه و بنیعباس ایجاد کرده بودند را کنار زد و جایگزین آن ـ یعنی اسلام ناب محمدی ـ را معرفی کرد.
امام صادق(ع) اسلام واقعی را به جامعه فهماند و انسانها و شاگردهای تربیتشدهای را تحویل جامعه داد؛ در نتیجه این انقلابها و افکار و اندیشههای وارداتی مختلف همه رخت بربستند، و به تعبیر دیگر، اسلام واقعی جای خودش را پیدا کرد. امام صادق(ع) در این جایگاه، نقش به سزا و مهمشان را ایفاء کردند.
منابع:
منتهي الامال زندگي امام صادق (ع)
چهارده اخترتابناک زندگي امام صادق (ع)
زندگي نامه معصومين
وسايتهاي تشيع و اهل تسنن در اينترنت.
|
تمام حقوق این وب سایت و مطالب آن متعلق به <-name-> می باشد.
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::. |
نوشتن دیدگاه